معنی شایعه کردن
فرهنگ معین
(یِ عَ یا عِ) [ع. شایعه] (اِ.) مؤنث شایع. خبری که شیوع یافته باشد. ج. شایعات.
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
خبر، شهرت، خبرپراکنی
سمپاشی کردن
پاشیدن (سم)، آفتزدایی کردن، آفتکشی کردن، شایعه پراکندن، شایعهپراکنی کردن، افترا زدن، مشوبسازی کردن (اذهان)، مخدوش ساختن، بدنام کردن
فارسی به عربی
ازیز، اشاعه، شجره العنب
شایعه پراکنی
أرجف إرجافا، أشاع إشاعه، بث الإشاعات
شایعه گفتن و یا پخش کردن
اشاعه
فرهنگ فارسی هوشیار
مونث شائع سرت برزبانی چکاچک درو (اسم) مونث شایع خبری که شیوع یافته (راست یا دروغ) جمع: شایعات.
فرهنگ عمید
خبر معمولاً نادرستی که شیوع پیدا کرده،
فرهنگ واژههای فارسی سره
چو، رواگ ه، دهانزد، سخن پراکنی
فارسی به آلمانی
Brummen, Schnarren, Summen, Surren, Gerücht (n), Munkeln
شایعه گفتن و یا پخش کردن
Gerücht (n), Munkeln
معادل ابجد
660